بر سر اسباب لهو و لعب "تخته" پدر و پسر گرد هم، هر کدام یک تاس در دست، تاس همی انداختند و هر کدام که عدد بیشتری می آورد، به همان میزان از مهره های نفر مقابل دریافت همی نمود. کم کم پسرک کاملا بازی بیاموخت و بعد از گذشت چند بازی، قانون بازی را عوض نمودن کردیم و مقرر گشت هر کس عدد تاسش بیشتر بیاید به اندازه ی عدد تاس نفر مقابل از مهره های طرف مقابل بربدارد. قانون هر دو بازی را پدر جاری ساخته بود و تلاش همی کرد که ایده ای هم از زبان پسرک 4 ساله اش جاری شود! بازی پدر و پسر بر همین منوال میگذشت که به ناگه پسرک که کمی از محاسبات و خواندن اعداد عجیب تاسها خسته مینمود گفت: بابایی یه قانون دیگه! بگم چه جوری؟ پدر نیز در اوج خوشحالی جواب همی داد بر پسر که بازگو قانون بازی ات را، که بالاخره توانستم ریاضی بر پسرک بیاموزم.
رضا: بابایی بیا مهره ها رو بچینیم روی هم، بعد تو با تاس خودت مهره های من رو بزن، منم با تاس خودم مهره های تو رو میزنم!
رضا: بابایی بیا مهره ها رو بچینیم روی هم، بعد تو با تاس خودت مهره های من رو بزن، منم با تاس خودم مهره های تو رو میزنم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر