۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه

سال نو همه مبارک.

فکر میکنم اگر که من کشتی گیر میشدم هیچکاه به خاطر یک حریف هر چند قدر هم پا روی تشک نمیذاشتم و حداقل باید در هر لحظه با دو نفر کشتی میگرفتم و مطمئنم که یه سه چهار تا گزارشگر هم لازم بود! اینو به این خاطر گفتم که وسط عید و ددلاینهای سخت مقاله ای و کارهای فشرده ی شرکتی، من ماشین خریدم! اصلا یک حرکت بدون توپ اساسی انجام دادم که خودم هم تو کف-ش موندم.

تحویل سال در همدان پیش رضا و سارا بودم، و بعد از دو سه روز برگشتم تهران. فردا هم برمیگردم همدان تا شنبه رسما باجناق دار بشم. به همین مناسبت هم یک جشنی برگزار کرده اند!

اخیرا وقتی رضا رو صدا میزنی، بهت میگه: "بله" . سلمونی هم رفته و فکر کنم وقتش باشه که یک عکس توپ ازش اپلود بشه. اصلا معلوم نیست که اونر این وبلاگ چرا اصلا نمینویسه؟! کوشی؟

بازم مهدی