پرده اول:
چند صباحی که به همراه تعدادی از همکاران هم سن و سال و همکار هیات علمی در آموزش سربازی بودم، یکی از بحثهای داغ و تکراری و پر مشتری، موضوع میزان اتلاف هزینه از بابت کلاسهای اغلب کاملا غیرمفید بود. مثلا کلاسی که در آن استاد (یک فرد نظامی مثلا سرهنگ) میامد و از روی کتاب آیین نامه سربازی میخواند که ما اگر سوالی در مورد مطالب داریم از وی بپرسیم. البته اگر هم سوال میشد، پاسخ روشن بود: صبر کنید به خواندن ادامه دهیم حتما در صفحات بعد پاسخ وجود دارد. البته از انصاف هم نگذریم، بعضی کلاسهای خوبی هم داشت، مثل کلاس مهدویت یا کلاس حفاظت اطلاعات. ولی به کل به نظر میرسید ((طرح درس)) خوبی برای دوره چیده نشده بود.
همانجا بارها و بارها مینشستیم و با پرستیژهای روشنفکرانه و استادانه حساب میکردیم که مثلا در دسته ما که حدود 45 نفر هستیم و یا در گردان ما که 630 نفر هستیم، از بابت 60 دقیقه وقت تلف کردن، و با امکاناتی که از برای همین وقت تلف نمودن مهیا شده، چه میزان هزینه در حال اتلاف است. واقعا حرص میخوردیم و به بی عقلی دست اندرکارانی که هیات علمی را به آموزش سربازی میکشاندن کلی بد و بیراه میگفتیم.
پرده دوم:
اخیرا یک پایان نامه فوق لیسانس برای داوری به دست من رسیده است. موضوع پایان نامه، مرتبط با حوزه و تخصص من است و من مشغول خواندن آن. وضعیت آن بطور خلاصه بدین شکل است که چکیده پایانه نامه، تقریبا ارتباطی به موضوع پایان نامه ندارد، بعد حدود 90 صفحه آن کاملا ترجمه بوده و اکثرا مفهوم نیست. دانشجو که تلاش کرده صرفا صفحات را پر کند، و استاد محترم نیز هیچ نخوانده است، ولی با پرستیژ استادانه بر روی صفحه اول مرقوم نموده که (برای دفاع مورد تایید است. نام، امضا) به بخش پیشنهاد و روش دانشجو که رسیدم، بیشتر از قبل تعجب کردم! دانشجو بصورت کلی و نامشخص مطالبی (از نظر خودش ایده) ذکر کرده و هرازچند گاهی یک دفعه فرمولی نوشته که مثلا "زمان کلی اجرای الگوریتم" به صورت زیر است بدون توضیح و توجیه! بعد شروع کرده و نمودارهایی هم رسم کرده، باز بدون هیچ توضیح و توجیهی برای آنها. پایان نامه بدون مقایسه با کارهای مرتبط تمام شده و دانشجو گفته که نتیجه میگیریم "الگوریتم ما بسیار مقیاس پذیر بوده و بسیار مناسب است"! لطفا یکی بیاید حساب کند که هر سال چند دانشجو وارد دانشگاه میشوند و چند ساعت وقت تلف میکنند!
در نهایت ما نفهمیدیم که ((دانشجو)) چه قدر مقصر و ((استاد)) چقدر در این کار مقصرند.
پرده سوم:
اخیرا وظیفه ای به من محول شده که در تدوین ((طرح دوره)) کارشناسی ارشد برای "وب" کمک کنم؛ شاید اسم دوره مثلا شد مهندسی وب. هر چند ابتدای کار اعتقاد کمی به دوره مجزایی برای ارشد وب بودم، ولی با ورود به مساله، لزوم آن را بیشتر حس کردم و کاملا مشتاقانه پیگیری میکنم.
سرا پرده در پرده سرا:
بعضی وقت تلف کردنها بسیار با کلاس است، مثل همین 9 ماه تلاش کردن برای نوشتن پایان نامه ارشد و بعد گرفتن مدرک ارشد. وقتی دفاع کردی کلی پز میدهی که چقدر میفهمی، خدای نکرده استاد هم بشی که علامه دهر میشوی خود به خود و میتوانی همه را پیکسل به پیکسل نقد کنی. سرتا به پا! با همان رشتهی مهندسی و با همان کیفیت مدرکت، میتوانی صدر تا ذیل اقتصاد، صدر تا ذیل فرهنگ، صدر تا ذیل اجتماع را نقد کنی!! (دقت کردهای که یکی از دردهای جامعه ما همین ما مهندسها هستیم با این کارهایمان؟؟) بقیه رشته ها را من نمیدانم، ولی در رشته ما، چه تعداد پایان نامه وجود دارد که از آن خیری، به غیراز کسب مدرک، حداقل به خود دانشجو رسیده باشد؟ خیر رساندن به جامعه پیش کش!! حداقل نفعی که باید نوشتن یک پایان نامه داشته باشد این است که دانشجو نوشتن مطلب علمی و پایان نامه نوشتن را بلد شود.
آیا تدوین یک ((طرح دوره)) خوب مهندسی وب، میتواند مستقل از ((دانشجو)) و ((استاد)) از وقت تلف کردن های باکلاس جلوگیری کند؟!
مقداری از کتاب «امیل» روسو را خوانده ام. سالها بود دلم میخواست بخوانمش. به نظرم این نویسنده های فرانسوی هرکدام برای خودشان مکتبی دارند. البته روسو فیلسوفی است که با نوشتن کتاب امیل در قرن هجدهم بحث تربیت و پرورش را به کلی دگرگون میکند و با انتقاد از روش سنتی حاکم در آن موقع حرفهای جدیدی را در راستای جدی گرفتن شخصیت کودک و طبیعت به میان می آورد. هرچند این حرفها برای دوران ما حرف های تازه ای نیستند، ولی روسو این حرفها در دورانی دارد میزند که آموزش دقیقا خطی است. نکته این است که گفته شده کتاب امیل نسل اول انقلاب فرانسه را پرورش داده است. به نظرم مدل نوشتنش طوری است که پیچیدگی و ادبی بودن و خلاصه باکلاسی کلام برایش مهم نیست انگار میخواهد هرطوری شده مقصودش را دقیقا بفهماند. یک جایی میگوید: «خوانندگان عزیز ببخشید اگر گاهی اوقات آنچه بر سر خودم آمده است برای شما مثال میزنم. اگر بخواهم این کتاب مفید باشد باید از نوشتن آن لذت ببرم: یادآوری گذشته سبب لذت من خواهد شد.» کلا با اقتدار مطالب را نوشته که امروزه در کتابهای تربیتی دیده نمیشود یعنی روی نظریه اش در بعضی جاها حتی شرط بندی میکند که حتما همین است که من میگویم. ولی شک ندارم کودک امروز بسیار بسیار با امیلی که او در خیالش دارد تربیت میکند متفاوت است. به نظرم در این دوران کسی نمیتواند چنین کتابی بنویسد که بتواند محور تربیت نسل جدید بشود چون آنقدر رفتار کودکان امروز پیچیده و غیرقابل پیش بینی است که فقط میتوانی approach تربیتی داشته باشی تا اینکه به قوانین استناد کنی و رفتار کنی. روسو میگوید: - امیل 12 ساله هنوز خواندن بلد نیست ... پیش از این سن خواندن بای او موجب خستگی و افسردگی است. - باید اول احترام به حق مالکیت را به بچه آموخت بعد احترام به آزادی اشخاص را. بدترین نوع تربیت این است که بچه بین آنچه خودش میخواهد و آنچه شما اراده میکنید مردد باشد...
خیلی جالب است این آدمیزاد (کنایه از خودم)، تا همین دیروز داشتم از خلق دوروبر شکایت میکردم که چرا ما مجبوریم به همه سرویس بدهیم ولی هیچکس در خدمت ما نیست و احساسات ناخوشایندی از این قبیل در مایه های ناشکری که چرا چنین و چنان. غافل از اینکه با رسیدن خبری از همین دوروبریهای مورد شکایت به اوج شکرگزاری میرسم. حاضرم هر سرویسی بدهم ولی جای آنها نباشم و تا جایی که میتوانم شکر سلامتی خودم و خانواده ام را به جای آورم. امروز به چنان حس شکر و سپاس از خدا رسیدم به خاطر وضعیت خوشایند و فول فیچری که در اختیار دارم و دلم نیامد اینجا ننویسم. دلم میخواهد هر حس مثبتی را share کنم به جای آنکه به خاطر نداشته های حسی و رفاهی گلایه کنم. اندر باب خوشبختی دکتر جان قرار است خطابه اش را اینجا ایراد کند. من که خیلی منتظر خواندنش هستم.
خیلی وقتها به این موضوع ایمان می آورم که حرفه ای کار کردن میتواند هدف مهمتر و همسوتری باشد با اهداف معنوی و مادی ای که قراراست آرامش بخش زندگانی آدمها باشند. داشتن اخلاق حرفه ای اطرافیان آدم، میتواند کارهای مسخره و سخت را هیجان انگیزو جالب کند وگرنه کارهای ذاتا جالب ممکن است در کنار آدمهایی که احترام، ارزش و اصول همکاری را نمیدانند یا فراموش میکنند، خسته کننده شوند. به نظرم این اصول پیچیده نیستند ولی گاهی نمیخواهیم سخت بگیریم به همان دلیل که حوصله رانندگی طبق قانون را نداریم، با وجودیکه از امنیت قانونی رفتار کردن، مطمئنیم ولی در رانندگی خلاف میکنیم. به نظرم اخلاق حرفه ای خیلی مهمتر از داشتن آی کیوی ویژه ای است که میتواند کار را جلو ببرد. خیلی وقتها پشتکار و صبر و سایر ویژگیهای اخلاقی جای همان اپسیلون آی کیوی نداشته را پر میکند ولی هیچ هوش سرشاری نمی تواند جای یک سری اصول اخلاقی را بگیرد.
ماه رمضان امسال خیلی سخت بود و هنوز هست مخصوصا همین روزهای آخر با گرمای ویژه هوا و سربازی و .... این لباس «اسپایدر من» پوشیدن رضا و دوستانش دیگر کلافه ام کرده ، هر کاری میکنم ول کن پوشیدن این لباس ضایع و مسخره نیستند. از بس هم پوشیده پاره پوره شده، و هر روز به این شرط میپوشه که روز آخرشه و تا وقتی لباس نویی به جاش نخریدیم نپوشه. اتفاقا دیروز هم که رفتیم بخریم پیدا نکردیم و برگشتیم یعنی اون یارو که همیشه داشت تموم کرده بود. واقعا بدم میاد که مجبورم بازم این لباس مسخره رو بخرم. امروز که با مدیر مهد رضا صحبت میکردم میگفت مربی رضا امروز مرخصی بوده و بچه های کلاس رضا رو بردن یه کلاس دیگه ولی رضا نرفته و گفته من همین کلاسو دوست دارم و مونده تو کلاس تنهایی. آخرش هم اون یکی کلاس رو منتقل کردن به کلاس رضا اونم فقط به خاطر رضا. مدیرش میگفت رضا یک یچه ی خیلی عاطفی هست. پرسیدم حالا اینی که گفتی خوبه یا بده؟ ;) گفت اگه حرفش رو بزنه و منطقی باشه بد نیست و .... وکلا از اینکه داشتم با مدیر مهد صحبت میکردم و اون داشت موشکافانه رفتار رضا رو تحلیل میکرد خیلی کیف کردم. هم اینکه بهم حس احترام داد و هم اینکه دارند واقعا حرفه ای کار میکنند، خیلی برایم خوشایند بود. احساس کردم یه جایی رو دارم میبینم که رفتارشون شباهت به اون چیرایی که تو کتابهای تربیتی میخونیم داره.