- از رفتن به کلاسهای مادران کلی کیف میکنم. حتا از تاکسی و اتوبوس و ون سواریش هم خوشم می آید. بعد از مدتی انگار وارد اجتماع شده ام. امروز فهمیدم یکی از بچه های کلاس از 71یهای دانشکده بوده. کلی باهم در مورد سوء تربیت در شریف و سیستم اشتباه تعریف رشد در آنجا صحبت کردیم. بحث این جلسه در مورد تشویق بود.
- وقتی میخواستم ساعت کلاس را ابتدای دوره برای ثبت نام بپرسم جلوی رضا به موسسه تلفن زدم و اسم کلاس و تنبیه و تشویق را گفتم. رضا گریه اش بلند شد که چرا تنبیه میخوای بکنی؟؟ این در حالی بود که رضا فقط اسم تنبیه را از من شنیده بود ولی اینقدر نگران شده بود.
- روز اول که کلاس تنبیه 2 دقیقه استاد وقت داد که اولین تنبیهی که در بچگی شدیم را به یاد بیاوریم و بازگو کنیم. در ثانیه اول جواب همه آماده بود. ولی امروز که فرصت داد اولی تشویقی که به ذهنمان می آید را بگوییم تنها یک نفر حرف برای گفتن داشت آنهم بعد از دقایقی تامل کردن. و استاد گفت این الگوی تکراری کلاسهایش است که تشویقها به اندازه ای در سیستمهای تربیتی ما جا داشته که به یاد نمی آوریم.
- برای زیر سه سال سیستم تنبیه معنا ندارد.
- حالا که کمی وارد اجتماع شده ام دلم میخواهد از این حجاب اجباری و اجبارهای حجابی بنویسم. اجبارهایی که در سایه ی سیستمهای تربیتی خانواده ها و جامعه، زیر پوست شهر را پر از اتفاق میکند. انگار همه چیز دارد به این کشور بیچاره ما تزریق میشود. تکنولوژی، تمدن، معنی احساس آزادی، تصور از رفاه اجتماعی، درک از مذهب و دین و اعتقاد به معنویات. احساس میکنم به این کودک گیج و هیجان زده هیچگاه فرصت داده نشده که با سیر طبیعی رشد کند. یا به آن تزریق شده که زودتر بزرگ شود یا آنقدر دور نگه داشته شده تا نتواند بشناسد.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
ممنون سارا جون. همين مختصر و مفيدي كه از آموخته هات مينويسي هم خيلييي غنيمته. :)
ارسال یک نظر