۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

شاید نباید دیگر نخواهم رفت؟!!

برای اولین بار بعد از انتخابات منم رفتم که همراه بقیه باشم تو راهپیمایی. مرخصی گرفتم و با بچه ها رفتیم. اولین و آخرین بارم بود. خیلی وحشتناک بود. ضربان قلبم لحظه ای آروم نشد تا وقتی که به کوچه شرکت برگشتم. آدمها یا میترسیدن یا میترسوندن. ابزارالات ترسناک برای ایجاد فضای وحشت. به هر طرف که میرفتیم من از ترسم میگفتم بچه ها برگردیم. فقط فکر میکردم اگه اتفاقی بیفته رضا چی میشه.
سارا

۲ نظر:

Nilousa گفت...

آره. من هم همون هفته ی اول به این نتیجه رسیدم. وقتی توی چشمای خانمم ترس رو می دیدم از اینکه من به تظاهرات می رم.
بدونید مهمترین مساله توی کل جهان هستی اسایش خودتون و خانواده تونه.
قدر آسایش و آرامش خودتون رو بدونید.
سبز هم باشید البته :دی

ناشناس گفت...

dar kooche pas-koochehaye blog-sphere ham inaa adam darand baraye tarsoonadan? mossalameh ke az asaayeshe khod va khanevaadeh khode adam "dar kolle jahane hasti!!" masaaele kami albatte, ama besiar mohemtari hast