۱۳۸۵ آذر ۲۹, چهارشنبه

سلام
در غربت و به تنهایی اسبابا رو جمع کردم و منتظر تا روز اسباب کشی تا ببینیم کی میتونه بیاد کمک . این بی ماشینی هم بد دردیه. خونه ای که پیدا کردیم و میخوایم اگه خدا بخواد بریم بزرگتر از اینجاست. مامان اینا هم همدان مشغول اسباب کشی هستن و احتمالا نرگس اینا اسفند اسباب میکشن و اسباب کشی هدی هم تو مشهد که تو مهر بود. خلاصه این داستان اسباب کشی بدجوری افتاده به جون خونواده ما.البته مامان مهدی هم بهار گذشته اسباب کشیدن ....
رضا چاردست و پا راه رفتن رو پاس کرده و دیگه رسما راه میره و خیلی اصرار داره در حالیکه دوتا چیز گنده رو تو دستاش گرفته بلند شه و راه بیفته و بده دست یک نفر دیگه. از لابه لای جعبه هایی که تو خونه چیدیم همچین پیچ و تاب میخوره و راه میره که مبادا بهشون برخورد کنه. رضا بعد از سرما خوردگیش چنان اشتهایی پیدا کرده که شده سطل آشغال و هیچ تعاری رو رد نمیکنه . البته منو خیلی راحت کرده امیدوارم همین جوری ادامه بده.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
چرا مارو خبر نكردي ؟ ما هم مي تونستيم كمكت كنيم.

avisa گفت...

سلام سارا جان، خواهرزاده نازنين من رو کي مي آري خونه ما؟ رفتين خونه جديد يا نه؟ دور نشين زياد. منتظر ديدنتون هستيم

ناشناس گفت...

Read this boy::
http://news.yahoo.com/s/nm/20070105/ts_nm/iran_rumor_khamenei_dc_2

ناشناس گفت...

آقا رضا خدا میدونه من سه شبــه که شام دارم ماست میخورم. شما غذا، خوراکی، کفش کهنه، جوراب ِنی نی، چی داری امشب بهم بدی؟
ها؟

ناشناس گفت...

سوپر مارکت، عطاری، بقالی، همه چیز فروشی "مهران مدیری" آقا رضا! اَه اَه

ناشناس گفت...

آقا رضادرست مثل 1979 ،سال 2007 سال "تاریخی" برای ایران خواهد بود. شاید حتی الان کمی دور از ذهن و مبالغه آمیز به نظر بیاد اما "شتاب" گرفتن بسیار سریع تحولات در نظام بین الملل و تحولات پیش رو در داخل ایران و آرایش تنها نظامی در منطقه که به سرعت غبار و استتار ازون برداشته خواهد شد، درستی این حرف رو آشکار خواهد کرد. چون لا لا بودی از آرایش جهانی در جبه های دیپلماتیک، اقتصادی، استراتژیک و حتی حقوقی که تجسمش شاید شبیه به عکسهای کتابهای آموزشِ "آخر بازی شطرنج" شده، چشم پوشیدم. دعای هر انسان معصومی مثل شما برای در امان ماندن مــــردم ایران نزد خداوند بیشتر پذیرفته میشه. در این ساعت صبح پیشت اومدم تا ازت طلب دعا برای "معجزه" خداوندی برای در عافیت موندن هممون بکنم... ممنونم آقا رضا و در کنار هر دعایی که می کنی، من و سارا خانوم ازت طلب دعای ویژه و پاک تو رو، برای خوشبختی ِخودمون، بعد از دعا برای بابا ومامان داریم. سپاس رضا کوچولو و به خدا میسپارمت

Blessings
18 jan.

ناشناس گفت...

آقا رضا تولدت رو تبریک میگیم :) من و شما تنها یک هفته تولدمون با هم فاصله داره! راستی فکر نکنید هدایای شما رو و مخصوصا اون گردنبند خشگله، مال آقا رضا بود، برق میزد، رو ما خوردیم، هرگز آقا رضا!سه شب ماست خوردن هنوز کامل از دایره انسانیت خارجم نکرده. اون رژیم برای براندازی این شکم خیره بود... امیذوارم سال دوم زندگیت سال بسیار خوبی برای شما، با با مامان و همه مردم ایران باشه

:*)

ناشناس گفت...

بله رضا! ممنونم از توچه تو کوچولو :) سارا خانوم هنوز دارند امتحان میدند
بابا و مامان با هم اومدن تهران؛ دلم خون میشه یــاده هر ناحق کوچک و بزرگی در حق پدر و مادر کردم... از اول خوب زندگی کردن چقدر خوبه رضا کوچولو. بدون زخمی کردن بدون مجروح شدن
چقدر خوبه از اول خوب زندگی کردن (: