۱۳۸۳ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

همیشه حوصله ی وبلاگ خوندن دارم ولی حوصله ی وبلاگ نوشتن ندارم.
بالاخره در کمال پررویی امروز رفتم سفارت فرانسه و در حالی که 14 روز دقیقا به لزوم بودن مهدی اونجاست درخواست ویزا دادم و هیچکس هیچ چی رو قول نداد. پس خدا چی کارس؟
بلیط اینا هم که تموم شده بود و تو لیست انتظار اسم نوشتم.
ولی صبح جلوی سفارت خیلی جالب بود ملت ساعت 5 صبح اومده بودن صف بسته بودن که ساعت 11 البته دیگه صف خالی شده بود. یه پیرزنی هم اومد رد بشه پرسید اینجا چی میدن؟ ما هم گفتیم: ویزا. از که بس ملت با کلاس از سر و کول هم بالا نمی رفتن...
امروز با مینا رفتیم یه استخر خیلی باحال . همه خانوادگی می اومدن یعنی سانس زنونه مردونه اش یکی بود فقط آقایون درشون با خانوما فرق داشت. روباز بود و ملت هم مشغول صرف ویتامین آفتاب. من و مینا هم از استخر خالی استفاده ی لازم را نمودیم. البته سونا و جکوزی هم فراهم .. و به شدت رفتن به اونجا دست کم برای بازدید به همگان توصیه می شود. استخر منظر دات کام( آخر نیایش)
البته با مشاهده افرادی که اومده بود ما به این نتیجه رسیدیم که جامعه ای که ما زندگی می کنیم با اونها متفاوت بود.

هیچ نظری موجود نیست: