۱۳۸۵ آذر ۹, پنجشنبه

سلام
دو هفته است که همدانم. مامان اینا قراره اسباب کشی اینا داشته باشن من هم اومدن که راضیشون کنم بیان تهران هنوز که نتیجه نداده و من تنها 24 ساعت فرصت دارم.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

از اون خونه می‌خوان برن؟ :( چه حیف. تو که هیچی من هم کلی خاطره دارم از خونه‌تون.

ناشناس گفت...

،مامان آقا رضا

به جای اجاره یک خونه صد متری در تهران، خانواده می تونند یک خونه چهارصد متری رو با همون اجاره در همدان و در بهترین جا پیدا کنند و اگر فرض کنید بخواند یک خونه بزرگ رو در تهران مثلا سیصد متری در جای آبرومند بگیرند، باز با همون پول اونجا حاضرند خونه استاندار همدان رو خالی و دو دستی تقدیم کنند و خود شما حتما، به مبالغه آمیز و گزاف بودن اجاره در تهران آگاهید. این یعنی اونها باید – تنها - برای "حفظ" سطح زندگی، در انتقال موقت محل زندگیشون از همدان به تهران، دست کم چهار تا پنج برابر بیشتر هزینه کنند واین میان مزیت نسبی دیگری جز گرانی سایر کالاها و خدمات شهری در کار نیست

از آذر ماه هم هر سال وارونگی کشنده و شدید هوا در تهران شروع میشه و از شهروندا میخواند بچه ها، نی نی ها به قول شما و بزرگ سالها به هیچ وجه بیرون نیاند و این شهر کثیف، بی اخلاق، گران و و بی بند وبار، تا پنج ماه هم اینبار به این یکی دلیل قابل سکونت نیست! خدا رو خوش نمیاد این همه ناهنجاری و دود هر روز در جلوی چشم و درون ریه آدمهایی بره که از اول در خلق این تراژدی بی تقصیر بودند

بعد از یک تا دو سال وقتی خونه جدید در همدان آماده شد بعد از اون همه تلاش سخت روحی که برای تطبیق و "سازگار شدن" با محیط غربت*، آدما، آدرسا و فرهنگ! اینجا کردند و ثانیا بعد از اینکه شما و خانواده و رضا خان دوباره روحی و عاطفی به هم وابسته شدند اونها باید برگردند و شما و خانواده مجدد بهای عاطفی "جدا شدن" از هم رو، دوباره میپردازید و این یک آسیب روحیه در زمان خودش و از همین الان در افق

آقا رضا هم طی مذاکراتی که دیشب با رضا-مسنجر با هم داشتیم طی تحلیل جامعی که فرمودند متذکر شدند ممکنه بخاطر شیپور زدن، جیش کردن، واژگون سازی به قصد بر اندازی، و خوردن ماکارونی غنی سازی شده، مورد سوء ظن شما قرار گرفتن و این -نیروی کمکی- از همدان خواستن همانا –بسج- نیروها جهت سرکوب حرکات آزادی خواهانه و حقوق -مسلم- نی نی هاست. من به آقا رضا اطمینان دادم اینطور نیست. و ایشان ضمن تفـقـد و ابراز رضایت از بنده خواستند که مراتب رو بند بند و مکتوب به اطلاع برسانم که عینا انجام شد

ناشناس گفت...

آقا رضا واژه ها گاه چقدر تنومند، و سهمگین میشند. راست می نویسم با تو
برای سِفر آفرینش و آواره شدن آدم بر روی زمین نوشته اما بالا
نا خواسته به "غربت" که رسیدم، دلم لرزید
...گلوم گرفت


به غربت رفتنًم تعبیر دیره
فلک، بر گردنًـم زنجیر دیره
فلک! از گردنًم زنجیر بردار
که غربت خاک دامن گیر دیره

...

ناشناس گفت...

:) ..و چشمام هم گرفته بود

بـه غـربت رفتنُم تعبیر دیــره
فلک، بر گردنُـم زنجــیر دیــره

فلک...! از گردنـُم زنجیر بردار
که غربت خاک دامن گیر دیــره


بابا طاهر