داشت زندگی میکرد. مادر خانواده 5 نفره بود، اصلا داشتند اقامت یک کشور خارجی را میگرفتند، حتا بلیطشان را هم گرفته بودند که یکسر بروند ولی... نشد. داشت زندگی میکرد برای دخترانش نقشه میکشید داشت بار و بندیل را میبست. ولی ... نشد.
---
داشت زندگی میکرد. پدر یک خانواده 4 نفره بود. تازه بازنشست شده بود ولی سرش با ورزش و کمی کار مشغول بود. دخترش را به دانشگاه فرستاده بود و پسرش را داشت میفرستاد. داشت زندگی میکرد که یک دفعه...
---
داشت زندگی میکرد، پدر یک خانواه سه نفره. تئاتر و هنر زندگیش را رنگین کرده بود، سرش حسابی با نشر و نمایشگاه گرم بود و وقت خالی نداشت؛ ولی...
---
خیلی چیزها به خواستن یا نخواستن ما نیست. مریضیست میاید و گریبانت را چنان میگیرد که مجبور میشوی تار و پود زندگیت را بر اساس آن بچینی. بروی یکهفته در بیمارستان بخوابی و شیمی درمانی شوی.
زندگی تک تک لحظاتیست که نفس میکشیم، خوشبختی توان استفاده و لذت بردن از همین تک لحظه هاست. خدایا عافیت و سلامت در زندگی را نصیب آنها و ما بکن.
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
Baraye Ishan Az Parvardgaare Pedar dar 'Hamin Lahzeh' doa va Talabe Salamati kardam
ممنون ناشناس :)
ارسال یک نظر