۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

30 تیر: پندار

کتاب پندار را خواندم. خیلی وقت بود نمیتوانستم از این نوع کتابها بخوانم ولی خیلی به موقع و اتفاقی خواندمش و بسی لذت بردم. مطمئنا ده سال پیش اپسیلونی انگیزه خواندن چنین کتابی را نداشتم ولی حالا از موضع گیری ام در برابر نویسندگان و نوع کتابها چیزی باقی نمانده و دلم میخواهد حرف تامل برانگیز و دلنشینی در جایی بیابم و بتوانم با آن ذهنم را تمرین دهم که توان رها شدن از افکار منفی را بیابد.

جهان را زیبا، دادگر، بی طرف و کامل تصور کن.
سپس از یک چیز مطمئن باش.
آن وجود آن را بسیار بهتر از آنچه که
تو تصور میکنی تصور کرده است.
...
حلقه ای که
خانواده ی حقیقی تو را به هم متصل میکند
همخونی نیست
بلکه احترام و خوشحالی است که
نسبت به زندگی یکدیگر دارید.
بندرت اعضای یک خانواده در
زیر یک سقف با هم بزرگ میشوند.
...
برای محدودیتهای خود
استدلال بیاور
و مسلما
آنها مال تو هستند.

هیچ نظری موجود نیست: