این روزها مهمانهای خیلی عزیزی داریم که از پذیرایی شان اصلا خسته نمیشوم وخیلی دوستشان دارم. دارم از اینکه بعد از مدتها حسابی به خانه داری میرسم کیف میکنم... در این افکار بودم که در میان صدای خنده رضا برگشتم ببینم با مهمانها چه کار میکند که متوجه شدم دارد با شیطنتهایش اذیتشان میکند و آنها هم سعی میکنند با رضا کنار بیایند. در این لحظه بود که متوجه شدم خوشحالی و طراوتم از کارهای خانه در این روزهای تعطیل و در خانه به خاطر این هم هست که با رضا تنها نیستم و اجبار نداریم با هم باشیم و از هم خسته شویم و سر هم داد بکشیم و گیس و گیس کشی کنیم. فهمیدم این خوشحالی ام مال این هم هست که فرصت دارم بدون درگیری با رضا به کارهای خانه و خودم رسیدگی کنم. و دیگر فهمیدم که رفت و آمدها و تعاملاتم دارد تحت تاثیر علایق و کنش و واکنشهای رضا میچرخد، شاید اوایل فکر میکردم که این منم که باید به عنوان یک بزرگتر برای رضا خط و خطوط رفت و آمد و روابط اجتماعی را تعریف کنم.
راستی زندگی ام هنوز با مهد جدید رضا به حالت عادی بر نگشته و احتمالا بعد از تعطیلات، داستان، کمی از اول شروع میشود.
۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
یک سوال تکنیکی، شما مینویسید گاهی از سمت یکی و گاهی از سمت دیگری مینویسه که نوشته شده، دو تا پروفایل میشود تعریف کرد در بلاگ نویسی؟
این بلاگ دو تا نویسنده دارد. ولی من تازگی مشخصات خودم را در توضیح نویسندکان عوض کردم و اسمم را فارسی نوشته ام.
ارسال یک نظر