سال نو همه مبارک.
فکر میکنم اگر که من کشتی گیر میشدم هیچکاه به خاطر یک حریف هر چند قدر هم پا روی تشک نمیذاشتم و حداقل باید در هر لحظه با دو نفر کشتی میگرفتم و مطمئنم که یه سه چهار تا گزارشگر هم لازم بود! اینو به این خاطر گفتم که وسط عید و ددلاینهای سخت مقاله ای و کارهای فشرده ی شرکتی، من ماشین خریدم! اصلا یک حرکت بدون توپ اساسی انجام دادم که خودم هم تو کف-ش موندم.
تحویل سال در همدان پیش رضا و سارا بودم، و بعد از دو سه روز برگشتم تهران. فردا هم برمیگردم همدان تا شنبه رسما باجناق دار بشم. به همین مناسبت هم یک جشنی برگزار کرده اند!
اخیرا وقتی رضا رو صدا میزنی، بهت میگه: "بله" . سلمونی هم رفته و فکر کنم وقتش باشه که یک عکس توپ ازش اپلود بشه. اصلا معلوم نیست که اونر این وبلاگ چرا اصلا نمینویسه؟! کوشی؟
بازم مهدی
۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
درود بر عمو مهدی! و ماشین مبارک بابای آقا رضای ِ نا پیدا
سلام آقا مهدي، خيلي خوشحالم كه ماشين خريديد، سارا جان هم كه خانم معلم شده، خيلي عاليه، بياييد خونمون، كلي عكس داريم و يك عالمه تعريف كردني، در ثاني مگه طاقت يك خاله چقدر است كه اين همه مدت خواهرزاده عزيزش رو نبينه؟
Amoo Mehdi=Havaye Na'Neveshtan II
ارسال یک نظر