۱۳۸۳ مهر ۲۱, سه‌شنبه

هر جا قدم می گذاری از در و پیکر خبری نیست فقط چراغهای آویزان و بعد حرفهای جویده ی من که پوسیده در درونم و جیغ های خفه شده در غرهای روزمره. دیگر حرف حسابی نمانده. دونده ای حیران که همه ی راهها رامی خواهد طی کند، راههای تو در تو، ولی خط پایانی نیست. نیمه راه مغلوب خستگی و ربوده شدن با ناامیدی و شک.

هیچ نظری موجود نیست: