۱۳۸۳ مهر ۸, چهارشنبه

سلام
مهدی امروز دفاع از پروپوزال داره ساعت 5:30 امیدوارم دفعه ی بعد که می نویسم بگم که پیروز شد و بر مهاجمان غلبه کرد. این مرحله رو رد کنه واقعا میتونه یه نفس راحت بکشه. محتاج دعای همگان!!

۱۳۸۳ مهر ۵, یکشنبه

امروز اولین روز کلاسهام بود. درسهام رو انتخاب کردم و رفتم پیش دکتر جم زاد ببینیم تحویل میگیره یا نه. همون جلو در اتاقش که نگاهم کرد گفت قیافه تون آشناس و فکر کرد که مال سالها پیش بودم گفت چرا بعد از این همه سال اومدی؟ دیگه نگفتم تا 2 سال پیش تو مجله رایانه بودم و از این کارا که بفهمه همون بچه تنبله هستم :) خلاصه خودم رو گم کرده بودم از تحویلش. میگفت 2 سال پولات رو جمع کردی که بیای درس بخونی خوب همون 2 سال پیش میومدی. و از درد کنکور ما خبر نداشت.
3 تا درس برداشتم البته هنوز قضایای مالیش نمیدونم چطوری میشه و قسطی قابل پرداخت هست یا نه... خیلی وحشتناکه 9 واحد به عبارت یک میلیون و 80 هزار تومن واااای 500 تومن هم که شهریه ثابت .... آخه مگه من دیوونه بودم... خُل هستم دیگه.دنبال بورس گرفتن از این سازمانای دولتی ام . رفتم انرژی اتمی و چنان مصاحبه ای شدم که جاتون خالی. ولی کار نداشتن و پروژه ای انجام نمیشد. مهمترین کارشون اون طور که من دیدم وصل نگه داشتن ملت سازمانشون به اینترنت بود!!!

۱۳۸۳ شهریور ۲۶, پنجشنبه

اثبات married بودن
از اونجايي که فقط تا پاريس بليط داشتيم از پاريس به تولوس (Toulouse) رو بايد از فرودگاه Charles de Gaulle بلیط میگرفتیم. جلوی دفتر ایرفرنس به خانوم گفتیم بلیط، اونهم قیمت رو گفت بعد به جور زیرچشمی نگاهمون کرد که یه تخفیف هم داریم100 یورویی اگه ثابت کنید married هستید. و داستان ما شروع شد. میگفت چرا فامیلی هاتون یکی نیست. تو بلیط ایران ایر هم اسمم رو با Miss نوشته بود. از حلقه هامون شروع کردیم و اون خندید. بعد شناسنامه ی فارسی که نمی فهمید. دعوتنامه هامون رو هم از دانشگاه تولوس جدا از هم نوشته بودن ولی تو یکی از نامه ها که مهدی فرستاده بودن نوشته بود your wife و گفتیم که اینترنت بدین نشونتون بدیم. بردمون توی دفتر و اینم اینترنت حالا هرچی مهدی کلید میزنه صفحه نمیاد تا فهمیدیم که صفحه کلید فرانسویه. به زحمتی صفحه اومد حالا password مهدی وابسته به صفحه کلید هست ... خلاصه دست از پا درازتر اومدیم بیرون و گفتیم همون بدون تخفیف رو بده اونم آخرش با تخفیف بهمون داد. من از این زورم گرفته بود که برای گرفتن گذرنامه این هم گواهی امضا و ثبت و اینا که اجازه ی همسر بگیرم آخرش هم تو گذرنامه هیچی در این زمینه پیدا نمیشد.

۱۳۸۳ شهریور ۲۵, چهارشنبه

سلام آدم بايد خيلي شانس داشته باشه اولين خارجي! که مي ره فرانسه باشه! واقعا هر وقت يادش مي افتم اول فوق العاده انرژي مي گيرم ولي بعدش نگاه دور و برم که مي کنم احساس ميکنم شايد خواب ديدم. چون هيچ شباهتي به دنيايي که ما الان توشيم نداشت خلاصه بيشتر شبيه يه خواب بود که اميدوارم بیشتر از اين خواب ببينم. حالا مي خوام اون قسمتايي که پررنگتر يادم مونده رو تعريف کنم.
شب پرواز: يکي از قسمت هاي عجله اي قبل مسافرت همون بليط بود که روز آخر جور شد و ما ظرف چند ساعت همه وسايل بردني رو حاضر کرديم از خريدن چمدون گرفته تا تون ماهي اينا، فقط کتاب فرانسه در سفر با نوارهاش رو چند روز زودتر خريده بودم. اين وسط چمدون نبسته، دوستان محبت کردن و گير دادن که شام بريم بيرون، ما هم چون مريد دوستان هستيم قبول کرديم.