۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

مستی عشق-1

حدود سه چهارم از کتاب مستی عشق (نویسنده: Andre Maurois و مترجم علی اصغر سعیدی) را خوانده ام، و به نظر همان اتفاقی که در بخش اول داستان، برای فلیپ بیچاره، در اثر عشق به اودیل، افتاد در بخش دوم داستان برای ایزابل بیچاره، در اثر عشق به فلیپ خواهد افتاد.
اندره موروا در کتاب مستی عشق که اسم اصلی آن Climats به مفهوم اقلیمها، هواها، و .. هست، شاهکاری را خلق کرده که بحق و بمضمون نوشته پشت جلد، برخی بخشها را خواننده دوست دارد چندین بار بخواند و با احترام به نویسنده فکر کند. و البته چه زیبا آقای علی اصغر سعیدی آن را ترجمه کرده است، ترجمه ای روان و مطبوع.

موروا از عشق و رابطه سخن میگوید و تلاش دارد ذهن خواننده را به ظرافتهای یک علاقمندی معطوف کند. از "فلیپ"ی سخن میگوید که از دست برخی رفتارهای معشوقه اش، اودیل، که او را بسیار میپرستید، بسیار نگران و ناراحت بود و بعد در سناریویی دیگر، همان رفتارها را با معشوقه ی جدیدش که هم او بسیار عاشق فلیپ بود، تکرار میکرد. درست مثل "سلام سینما"ی محسن مخملباف:
سکانس 1: جمعیتی بسیار انبوه پشت دری اجتماع کرده بودند تا پس از مصاحبه با مخملباف در فیلمی ایفای نقش کنند
سکانس 2: مخملباف در حال مصاحبه با دو دختر جوان روبروی دوربین بود. سوالات زیاد و گیج کننده ی مخملباف از یک طرف و تلاش و تقلا بسیار توام با اضطراب و اشک و گریه دو دختر جوان برای مقبول افتادن از طرف دیگر.
سکانس 3: دو دختر جوان، که از مصاحبه موفق بیرون آمده اند، به عنوان مصاحبه گر و کاملا شبیه به مخملباف ایفای نقش میکنند و دو دختر جوان دیگر در حال گریه کردن و التماس هستند!

از مستی عشق خواهم نوشت.
مهدی

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

4 سال بعد از آن روز

روزهاي آخر انگار ميخواستم دو تکه شوم و اين تکثير را خيلي دوست نداشتم درونم که بود مال خودم بود و آن قسمت مالکانه عشقم به خود را کاملا ارضا ميکرد مال مال خودم بودم ولي 6 صبح روز جمعه که صدايش را شنيدم ديگر مطمئن شدم وجودي يافته که ديگر همه اش مال من نيست.


رضا جونم تولدت مبارک!

(در این خیال که رضا هم روزي اينجا را خواهد خواند و آن موقعی است که معني مبارکي تولد را ميفهمد.)

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

وحدت عشق

وحدت عشق اصطلاحی است که امروز صبح در اثر شنیدن یک موسیقی و تحت تاثیر کتاب «مستی عشق» به ذهنم رسید. رسیدن به اینکه احساسات عاشقانه همه یک نوع حس مشترک هستند مستقل از اینکه معشوق کیست و این حس عاشقانه دارد نثار چه موجودی میشود. به نظرم شرایط پدیدار شدن این حس سرمستی، کاملا در ارتباط با درونیات انسان است. انسانی که به دنبال آرمان جدیدی در زندگی میگردد و می خواهد بهانه ای برای روزمرگی ها پیدا کند بهانه ای که کمی هم خیال انگیز باشد. این بهانه اگر به اندازه ای آرزومندانه، دور از دسترس باشد، شاید دویدنها را با تعاریف عالی تری توجیه کند و اوج خیال انگیزی شاید خیال رسیدن به دور دست ترین باشد.
سارا

درک یک واقعیت

امشب برای اولین بار رضا یک درخواست خیلی خیلی مقبولانه و دوست داشتنی ابراز نمود که : "من خوابم میاد منو ببر تو تختم بخوابم!"
و بدین ترتیب من متوجه شدم رضا به شناختی از خودش رسیده و این حس رو داره درک میکنه که بابا یه وقتی هم آدم از بازی و کارتون و اینا خسته میشه و خوابش میگیره.
سارا

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

راضیانه

انگار که وقتی آدم به نظر خودش در میان انبوهی از سختی ها ست دلش برای آرامش تنگ میشود و انگار وقتی در آرامش است دلش برای دلمشغولی ها و سختی هایی که بخصوص گذشته باشند تنگ میشود. و البته شاید این ویژگی یک انسان سخت راضی شونده باشد ;)