۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

ماجراهای رضا کوچولو
-------------
به فکرم زد که با رضا کمی ریاضی کار کنم، و ببینم که اصلا منطق ریاضی رو در این سن میفهمه یا نه.
من: رضا اگه تو یدونه پرتقال داشته باشی، و من بهت دو تا دیگه بدم اونوقت تو چند تا پرتقال داری؟
رضا: سه تا.
من: ایول!!
رضا: بابایی حالا من بپرسم. اگه تو یدونه پرتقال داشته باشی، و من بهت دو تا بدم اونوقت ...(کمی مکث کرد، به گمانم داشت فکر میکرد که چرا سوالش شبیه سوال من شد و بعد ادامه داد ) ... اونوقت تو خوشحال میشی یا ناراحت!!!!!!
:))
------------
و در یک بازی که من سعی میکردم به رضا سوال و جواب بیست سوالی یاد بدم...بعد از دو سه بار طرح سوال از طرف من که عمدتا جواب یک حیوانی بود که مثلا در خشکی بود یا پرواز میکرد و یا در دریا بود و من خصوصیات رو میگفتم و اون جواب میداد، رضا گفت حالا من بپرسم؟
رضا: اون چه حیوونیه که هم تو دریاست، هم تو خشکی، و هم تو هوا
من که فکر میکردم رضا هنوز بلد نیست سوال درست کنه، کلی بهش یاد دادم که بابایی نمیشه که هم تو خشکی باشه، هم دریا، و هم هوا. بالاخره تو یکی از ایناست دیگه...
رضا: چرا، مرغابیه!!!!!
:))
-----------



۱ نظر:

ناشناس گفت...

Nokaretam Agha Reza :))))))))))))
Man az qabl Sohbatam moondeh bood yek commente man dorost rooze entekhabat sabt nashodeh bood dar poste qabli ke vaqti motevajeh shodam heyrat kardam albatte besiar toolani bood va shayad in dalil boodeh.
ghaalebe jadid mobarak havaye neveshtan :)
Dobaareh Dorood Bar Agha Rezaye Baa-Hoosho Khosh tippppppp :)