مناظره احمدی نژاد با موسوی بیشتر برای من درس بود تا مناظره. مستقل از محتوای مناظره هر دو نفر، شخصیت دو طرف را بیرون ریخت. بارها فکر کرده ام که اخلاق برتر از مذهب هست، دقیق هم نمیدانم که آیا پایه تئوریک دارد این حرفم یا نه. ولی انسان با اخلاق بی مذهب (میشود؟!) را بیشتر میپسندم تا مذهبی بی اخلاق را.
هر چه قدر هم طرفداران احمدی نژاد بخواهند به هر نحوی هوی و جار و جنجال بپا کنند که احمدی نژاد برنده مطلق (!؟) (سجده واجبه!!) مناظره شد، ولی عقل سلیم و چشم سالم و انسان فرهنگ دوست اصلا چنین رایی نمیدهد. از پس از مناظره همیشه به این فکر میکنم که میخوام با یک هوادار احمدی نژاد بافرهنگ صحبت کنم تا شاید مرا آرام کند. اخر من نه تنها به احمدی نژاد رای نخواهم داد، بلکه از بابت هتک حرمتهای این شخص و در مقابل 50 میلیون تماشاگر مناظره شاکی هستم. احساس کوچکی میکنم از داشتن چنین رئیس جمهوری در چهارسال گذشته.
ولی، از طرفی دموکراسی یعنی همین. یعنی قبول کنی که اکثریت ممکن است آنگونه که تو درست میپنداری نباشند! حتا به ضداخلاق رای دهند و خوشحال باشند. و تو چه اندازه باید در عذاب باشی در زیستن با کسانی که به راحتی بنده شناس میشوند و قضاوت میکنند و حکم را صادر میکنند.
از جناح راست و اصولگرایان، من خیلی حسی از تعدادی از آقایان خوشم میاید. مثلا از لاریجانی و حداد عادل خوشم میاید. یعنی همیشه فکر میکنم که انسانهای فرهیخته ای هستند که ممکن است سلیقه شان با مذاق بعضیها خوش نیاید. همانند یک شخص ساده و مثبت اندیش در فکر اینم که آیا این دو نفر از حمایت احمدی نژاد اذیت نمیشوند؟
بگذریم. رای من موسوی شد. ذهن توجیه خواه من میگوید که چرا در پست قبلی کمی کروبی بودی؟ مگر برنامه هایش را بهتر ندیدی از موسوی؟! و ذهن توجیه گر من جواب میدهد:
تئوریهای سازمان دهی همیشه در معرض این سوال هستند که مدیر مهم است یا برنامه و هدف؟ یعنی داشتن برنامه ی مهم و هدف عالی مهم است، یا داشتن یک مدیر توانا و لایق؟ و جوابی که خود من به تجربه به آن رسیدم و با آن زندگی میکنم این است که تعیین مشخص برنامه و یا هدف خیلی مهم نیست، اگر شخص لایق و توانایی بیابی هدف مبهم درون ذهنت را کاملا شکل میدهد و اجرا میکند. بر اساس این توجیه، اقای کروبی در عین داشتن برنامه های مشخص (و اخیرا کمی غلو شده از دید من- مثل تعیین مدیران دانشگاه ها توسط دانشجویان!!!) از نظر شخصیتی به توانایی و لیاقت موسوی نیستند.
هر چه قدر هم طرفداران احمدی نژاد بخواهند به هر نحوی هوی و جار و جنجال بپا کنند که احمدی نژاد برنده مطلق (!؟) (سجده واجبه!!) مناظره شد، ولی عقل سلیم و چشم سالم و انسان فرهنگ دوست اصلا چنین رایی نمیدهد. از پس از مناظره همیشه به این فکر میکنم که میخوام با یک هوادار احمدی نژاد بافرهنگ صحبت کنم تا شاید مرا آرام کند. اخر من نه تنها به احمدی نژاد رای نخواهم داد، بلکه از بابت هتک حرمتهای این شخص و در مقابل 50 میلیون تماشاگر مناظره شاکی هستم. احساس کوچکی میکنم از داشتن چنین رئیس جمهوری در چهارسال گذشته.
ولی، از طرفی دموکراسی یعنی همین. یعنی قبول کنی که اکثریت ممکن است آنگونه که تو درست میپنداری نباشند! حتا به ضداخلاق رای دهند و خوشحال باشند. و تو چه اندازه باید در عذاب باشی در زیستن با کسانی که به راحتی بنده شناس میشوند و قضاوت میکنند و حکم را صادر میکنند.
از جناح راست و اصولگرایان، من خیلی حسی از تعدادی از آقایان خوشم میاید. مثلا از لاریجانی و حداد عادل خوشم میاید. یعنی همیشه فکر میکنم که انسانهای فرهیخته ای هستند که ممکن است سلیقه شان با مذاق بعضیها خوش نیاید. همانند یک شخص ساده و مثبت اندیش در فکر اینم که آیا این دو نفر از حمایت احمدی نژاد اذیت نمیشوند؟
بگذریم. رای من موسوی شد. ذهن توجیه خواه من میگوید که چرا در پست قبلی کمی کروبی بودی؟ مگر برنامه هایش را بهتر ندیدی از موسوی؟! و ذهن توجیه گر من جواب میدهد:
تئوریهای سازمان دهی همیشه در معرض این سوال هستند که مدیر مهم است یا برنامه و هدف؟ یعنی داشتن برنامه ی مهم و هدف عالی مهم است، یا داشتن یک مدیر توانا و لایق؟ و جوابی که خود من به تجربه به آن رسیدم و با آن زندگی میکنم این است که تعیین مشخص برنامه و یا هدف خیلی مهم نیست، اگر شخص لایق و توانایی بیابی هدف مبهم درون ذهنت را کاملا شکل میدهد و اجرا میکند. بر اساس این توجیه، اقای کروبی در عین داشتن برنامه های مشخص (و اخیرا کمی غلو شده از دید من- مثل تعیین مدیران دانشگاه ها توسط دانشجویان!!!) از نظر شخصیتی به توانایی و لیاقت موسوی نیستند.
۱ نظر:
Donbaale Adam Hessaabi Tarfadare in Baba Nagard Doctor
Nist!
Gashteh'eem Maa...
ارسال یک نظر