۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

سکانس اول
رضا: بابایی امام حسین رو کی کشته؟
من: یزید کشته.
رضا: یعنی امام حسین شهید شده؟
من با تعجب اینکه کلمه شهید رو از کجا یاد گرفته: بله شهید شده.
رضا: یزید رو کی کشته؟
من: هان؟! مممم نمیدونم. صب کن فک کنم.
رضا هم اصرار و اصرار و گریه که یزید رو کی کشته.
....
بعد از تماسهای متعدد به جاهای مختلف و کشف جواب
من: یه نفر به اسم مختار، یزید رو کشته.
رضا: بابایی مختار رو کی کشته؟
من: ؟!؟!؟ چی؟ نمیدونم. نه نه مختار خودش پیر شده، بعدش هم مرده. (مثلا الکی)
رضا: چرا پیر شده؟
من: خب همه پیر میشن.
رضا: نه همه پیر نشن.
----------
سکانس دوم
رضا: اینا دارن چیکار میکنن.
من: دارن عذاداری میکنن برای امام حسین.
رضا: یعنی برای امام حسین ناراحت هستن؟
من: اره
رضا: پس چرا دارن شعر میخونن همه با هم!!