۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

هر کجا هستم باشم
روی هر نقطه از این خاک زمین
اما آنچه مرا در همان لحظه خوردن به زمین می شورد
وسعت رویش دستانی است که
نقطه اتصال تن خاکی من است
با همه آبی آن گنبد کبود
وتمام دلخوشی ام
دست پرشور دعای مادرم است.
کاش این بار که گفت دلم از تنهایی تنگ است
(در گوش گل بنفشه اش)
بگشایم همه پنجره های رو به خورشیدم را.
کاش می شد هر وقت که شنیدم بدنم یا که دلم می رنجد
با گفتن یک قصه مهر
مثل وقتی که رضا می خوابد
با خیال خوش بز زنگوله به پا
دردها را می شستم