۱۳۸۴ مهر ۲۷, چهارشنبه


سلام
قبلا وقتی آپدیت نمیکردم حداقل با خودم فکر میکردم چی بنویسم. ولی این اواخر دیگه اصلا به این موضوع فکر نمیکنم با خیال راحت ولش کردم به امان خدا. اینجا هم مثل اینکه تار عنکبوت بسته!
اما 3تا انگیزه باعث شد بنویسم یکی اینکه فرنوش خان آلمانی درخواست آخرین اخبار را داشتند، دوم خوشحالی از بعله برون خواهر محترم و بعد اینکه یکی از دوستام (زهرا ن) که دیروز پیشش بودم امروز نی‌نی دار شده و خیلی برام جالب بود که خونوادشون یگه 3نفری میشه..وای…
- در ابتدا به عرض برسونم که شر پلنینگ بعد از مکافات فراوان کم شد. البته استاد عزیز منت الطاف بیکران خود را به شدت بر سر ما گذاشتند.
- الان حدود 2 ماه برای تمام کارهای زندگی مستقل فرصت داریم، درسم و مطالعات تربیتیم رو زودتر باید به یه جایی برسونم و کلی کار دیگه که مدام در حال لیست کردن اونا هستم.
- موضوع تزم رو با یکی از دوستام شبیه هم تعریف کردیم که با هم انجام بدیم. ادامه ی پروژه درس بینایی ماشینمونه. کاربردش توی کارتونها و انیمیشنهای کارتونیه. نهایت پروژه اینه که سیگنال گفتار رو بگیره و یه چهره مجازی رو انیمیت یا پویانمایی کنه. مثل کاری که تو کارتونهایی مثل شرک انجام شده ولی این برای گفتار فارسیه. ورژن اول کار رو تو تابستون برای پروژه بینایی انجام دادیم. باید از یک چهره واقعی اول فیلمبرداری میکردیم تا سیستم حرکات چهره رو یاد بگیره و برای چهره مجازی بتونه پیاده کنه. اولش خودم هنرپیشه بودم و بعد از هادی فیلمبرداری کنیم که نتیجش خیلی بهتر شد. حالا هم دنبال استودیو میگردیم که شرایط صدابرداری و نورپردازی خوبی داشته باشه.
فعلا