۱۳۸۳ بهمن ۲۸, چهارشنبه

سلام
بالاخره بعد از 2 هفته دوندگی دیروز ثبت نام کردم. و از دست بعضی اساتید ببخشید عقده ای روانی شدم. "مصوبات جلسات ما تغییر ناپذیر است حتا اگر خلاف آن ثابت شده باشد به خصوص اگر استادی بهتر از من، ثابت کرده باشد و بخواهد به دانشجو کمک کند".
اینقدر که از ثبت نام خسته شدم بعد از امتحانام خسته نبودم. می خوایم یه چند روزی فرار کنیم اگه خدا بخواد.
این چند روز کلی با فرانک از دیدگاه روانشناسان رفتار عجیب اساتید گرام را تحلیل کردیم و به نتایج جالبی هم رسیدیم.
دیگه اینکه اینترنت ایران هم شده مثل تلویزیونش و هیچ چیز جذابی توش پیدا نمی شه.
برای "تیک هوم" شبکه عصبی دنبال مطلب بودیم، گفتیم اول تو مطالب فارسی بگردیم اگه نشد "اوریجینالش" ش رو پیدا کنیم. چند تا پایان نامه تو دانشگاه الزهرا پیدا کردیم با عنوانهای کاملا مربوط. با اعتماد به "آی تی" خوشحال، پاشدیم رفتیم تا الزهرا دنبالشون، دیدیم پایان نامه ها رو از سال هشتادو یک به عقب نگه نمی داشتن و گفتن که دانشجوهایی هم به اون اسمی که ما دیده بودیم تو اینترنت ندارند. در واقع از وجود او "پیج"ی که ما پیدا کرده بودیم رو سایت دانشگاه خبر نداشتن. خلاصه اینکه تو سیستم اینجا همیشه اعتمادی به جواب دادن "آی تی" و فامیلاش نیست.

۱۳۸۳ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

سلام
شايد دليلش اين باشه که مهدي از عنفوان جواني حل تمرين درس توزيع شده ي دانشکده بوده. دليل اينکه مجموعه ي ما و خانواده هامون اينقدر در سطح ايران اسلامي توزيع شدن. و اين نگراني از جاده، کي مياد، کي ميره، رسيد يا نرسيد و ... آميخته با ساير استرس هاي درون شهري وضعيت رو پيچيده کرده. بعد از 8 سال رفت و آمد تو جاده ي همدان هنوز هم تصور مسافرت تو اون جاده برام وحشتناک و ناگواره. خدايا نعمت راه آهن بي خطر (بدون بار گوگرد) بر ما و مسافران ارزاني بفرما! آمين! (هواپيما گرونه. همداني ها اين کاره نيستند فقط با هواپيما تا کيش مي رن)